با صحبت او ، تغيير رفتار داد
12 مرداد 1395 توسط حدیث زارعی حاجی آبادی
در همسايگي ما خانواده اى زندگى مى كردن ، كه پسر جواني داشتند كه در موقع راه رفتن هميشه پاشنه كفش را ميخواباند و بلورى با آستين هاى بسيار كوتاهي مى پوشيد.يك روز مادر اين پسر به خانه ى ما آمد و گفت خدا خير بده شوهرت را.پرسيدم : برأى چي ؟ مگر چي شده؟گفت پسره ديروز به خانه آمد و به من گفت مادر يك بلوز آستين بلند بده بپوشم . گفتم :چطور شده كه به راه آمدى ؟ جواب داد آقاى غزنوى در اين باره با من صحبتي كرد ، خيلى خجالت كشيدم.
(شهيد گل محمد غزنوى /كاش باتو بودم ص٧٧)